هرچه گریه و زاری کرد که صورت پدر را ببوسد ،اطرافیان نگذاشتند.مریم جلو رفت و به پدرش گفت:
خب بذارید باباشو بببینه
سرش را اورد در گوش مریم و گفت:
عموت سر نداره، میفمی؟
[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 10:15 عصر ] [ فاطمه راد ]
آخرین مطالبپیوندهاسایت آوازکطراح قالب: آوازک |
درباره وبلاگآرشیو ماهانهبرچسبهای وبلحظه ای (36)
حجاب و عفاف (34)
جملات کوتاه (32)
عارفانه (12)
نصیحت (11)
پند آموز (11)
دوستانه (11)
رهبری (9)
13 آبان (8)
داستانک پایداری (8)
طنز (8)
پری (7)
زندگی (6)
گذشته های نزدیک (5)
سیاسی (4)
نقاشی خدا (3)
عاشورا (2)
پزشکی (2)
باران (2)
22 بهمن (1)
sms (1)
روز دختر (1)
شب قدر (1)
شوخی با خدا (1)
لینک های ویژهدیگر امکانات |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |