مامان!
جانم؟
چرا داداشو از زیر قران رد میکنی؟
برای اینکه ایشالا به سلامتی بر گرده.
مامان!
جانم؟
بابا رو از زیر قران رد نکرده بودی؟
[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 10:25 عصر ] [ فاطمه راد ]
سلام اقا!
جوراب مردونه دارید؟
بله خانم کوچولو!اینم یه جفت جوراب مردونه.
نه!یه دونه برای پای راست!!!
[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 10:19 عصر ] [ فاطمه راد ]
بابایی!کارنامه ام رو امضا میکنی؟
خودکارتم شستم اوردم!
پدر دهانش رو باز کرد و دخترک خودکار را در دهان پدر گذاشت....
[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 10:17 عصر ] [ فاطمه راد ]
هرچه گریه و زاری کرد که صورت پدر را ببوسد ،اطرافیان نگذاشتند.مریم جلو رفت و به پدرش گفت:
خب بذارید باباشو بببینه
سرش را اورد در گوش مریم و گفت:
عموت سر نداره، میفمی؟
[ چهارشنبه 92/3/29 ] [ 10:15 عصر ] [ فاطمه راد ]
انطرف رودخانه که رسیدیم در ساحل جسد زخمی اش را پیدا کردیم در حالی که دهانش را پر از گل کرده بود
قبل از حمله اصرار داشت که در عملیات شرکت کند گفتم نه این عملیات حساس است و تو خیلی جوانی
ممکن است زخمی بشوی و فریاد بزنی
گفت قول میدهم اگر زخمی شدم فریاد نزنم
[ سه شنبه 92/3/28 ] [ 9:24 صبح ] [ فاطمه راد ]
الهی،باران رحمت تو پیوسته می بارد
تقصیر خودمان است کاسه هایمان را برعکس گرفته ایم
[ شنبه 92/3/18 ] [ 8:24 عصر ] [ فاطمه راد ]
شادی زمان و مکان نمی خواهد کافی است دل بخواهد
[ شنبه 92/3/18 ] [ 8:21 عصر ] [ فاطمه راد ]
ما مامور به وظیفه ایم، نه مامور به نتیجه
[ شنبه 92/3/18 ] [ 8:20 عصر ] [ فاطمه راد ]
برای کشتی ای که معلوم نیست به کدام بندر می رود باد موافق معنا ندارد
[ شنبه 92/3/18 ] [ 8:18 عصر ] [ فاطمه راد ]
منی که مایه ی ننگم به حد رسوایی چگونه از تو بخواهم به دیدنم ایی؟
چو خویش یار تو دیدم،چه خوب فهمیدم عزیز فاطمه،مهدی،چه قدر تنهایی!
[ شنبه 92/3/18 ] [ 8:7 عصر ] [ فاطمه راد ]